گاه گاهی به نگاهی دل ما را دریاب جان به لب آمده از درد خدا را دریاب
اگر از دوست وصل تو مرا نیست نصیب گاه گاهی به نگاهی دل ما را دریاب
به امیدی به سر کوی تو روی آوردیم شهریارا!به در خویش گدا را دریاب
دل ما را به شب هجر فروغی بفرست شبرو وادی اندوه و بلا را دریاب
سنگ ها می خوردم از دست جنون دل خویش من دیوانه ی انگشت نما را دریاب
به وفاداری تو شهره ی شهرم ای دوست ز وفا معتکف کوی وفا را دریاب
سال ها رفت که از جام محبت مستم من دردی کش صهبای ولا را دریاب
ادامشو بعدن می نویسم....................بی سواد.....
سالـها بــود تـو را میکردم همه شب تا به سحرگاه دعــا
یاد داری که به من میدادی درس آزادگی و مــهر و وفا
همـه کردند چرا مــن نکنم وصف روی گل زیبای تورا
تا ته دسته فرو خواهم کرد خنجر خود بــه گلـوگاه نگاه
بی ادب.ادبت کجات رفته................
من بچه یزدم.کارم خیلی درسته.........امروز زدم عشقی یه وبلاگ ساختم.امیدوارم خوشتون بیاد..............................